کاندید  اکادمیسین دُکتور محمد یعقوب واحدی

بـلـوچ هــا

         جماعت بزرگی از گروه های قومیء گوناگون که در منطقه هایی به نام بلوچستان و بلوچ نشین در پاکستان و در ایران و بخش های مجاور آنها در ولایت نیمروز و ولایات همجوار آن در افغانستان و نیز در نواحی دیگر این سر زمینها و جاهایی مانند ترکمنستان امارات مُتّحدۀ عربی ، عُمّان و در هندوستان زندگی میکنند. نام بلوچ در کتاب جغرافیای شهرستان های ایران که به زبان پهلوی نوشته شده و احتمالاً در سدۀ دوم هجری قمری (سدۀ هشتم میلادی) گرد آوری گردیده است ، از هفت ناحیه با فرمان روایی جداگانه نام بُرده شده که یکی از آنها «بلوچ» نام داشته است (رجوع شود به ایرانشهر مارکوارت).  ابن حوقل جغرافیه نویس سدۀ چهارم هجری نیز از هفت طایفه یاد میکند که در کوه قُفص (یعنی کُوچ) می زیستند و از مالداران چادر نشین بودند و هر یک رئیسی داشتند. کلمۀ بلوچ کوه نشین چند بار در شاه نامۀ فردوسی و نیز به صورت مُعَرّب آن « بَلُوص» در کتابهای جغرافیایی قرن چهارم به بعد و بیشتر در کنار نام کوچ یا کُوفچ و یا قُفص در مُعَرفی دو گروه قومی آریایی مستقر در کوهستان قُفص کرمان به کار رفته است.  ریشۀ کلمۀ بلوچ و معنی آن دقیقاً معلوم نیست و در بارۀ آن آراء گوناگونی ابراز شده است.  اگرچه پیش از دورۀ تیموریان هم در اثر جنگها و ناملایمات زندگیء بلوچ ها از مسکن اصلی شان ، مهاجرت ها به سوی شرق و شمال منطقۀ بلوچ نشین انجام داده اند ، اما بیشتر این مهاجرت ها بعد از فرو پاشی دورۀ تیموریان هرات 912 هجری (1507م) بوده است. چنانچه گروه های مختلف بلوچ ها در زمان صفویان و شیبانیان اوزبک  به طرف شمال شرق یعنی هرات ، میمنه ، مرو ، اندخوی ، سرپُل ، بلخ و بدخشان و حتی بخارا هجرت نموده اند.  به این حساب در قرن دهم هجری یعنی پنجصد سال پیش از امروز بلوچ ها در سرپل ، اندخوی ، میمنه ، بلخ ، قندز، تالقان و بدخشان زیسته و سران قبایل ، خان و ارباب از خود داشته اند و حَتّی مدتی حاکم سرپل و اندخوی سران بلوچ بوده اند. در کتاب شرف نامۀ شاهی که به عبدالله نامه نیز معروف است و در بارۀ اقوام مختلف این مناطق مطالبی دارد ، در بارۀ بلوچ ها و سرکرده گان شان ، این مطالب خوانده میشود :  در ماه ذی قعدۀ سال 990 هجری که عبدالله خان اوزبک در حوالی چهار جوی ترکمنستان امروزی خیمه زد ، از جانب هرات پسر ابوالقاسم بلوچ آمده ، هدایایی که داشت پیشکش عبدالله خان کرد و اظهار اطاعت نموده ، به مَوقِفِ عرض رسانید که پدرم می گوید که مطیع و فرمان بردار پادشاهم ، اگر در سایۀ عاطفت خویش فقیر را جای دهند ، من با جمیع اَیماق و اَحشام که دارم  مُتوجّه پای بوس خُدّام فلک اِحتشام شده سر بر خَطِ چاکری و خدمت گزاری  می گذارم. و این ابوالقاسم بلوچ سرداری  بُود  در غایت تَهَوّر و کینه گذاری ، شجاع و بهادُر. خیل و  خِدَم  عَبِید و حَشَم فراوان داشت و سرِ اطاعت چنانچه باید ، به هیچ کس نمی گذاشت و پیش از این مُدّتی پیش پیر محمد خان شیبانی عموی عبدالله خان آمده ، امتیاز تمام یافته بُود و رتبۀ امارت گرفته به حکومت اندخود ممتاز شده بود.

     در سال 990 هجری که در خراسان  آشوبی پیدا شد و عَسرت تمام به حال مقیمان خراسان راه یافت و مردم را توان زندگی در آن ولایت نماند ، ابوالقاسم بلوچ به دربار عبدالله جان عریضه یی نگاشته ، احوال خود و قوم خویش را به او نوشت.  عبدالله خان پسر او را خِلعتهای فاخر و اِنعام های وافر بخشیده به مَواعید خوب امیدوار ساخت و اجازت باز گشت داد.

    در ماه صَفَر 991 عبدالله خان به خواجم قُل قوش بیگی فرمان داد تا با سایر امرای سرحد از چیچکتو و میمنه به سوی ابوالقاسم بلوچ که پیش از این پسر خویش را فرستاده بود ، تَوجّه نماید و او را به وعده های پادشاهی  مُطمئن سازد تا در تحت ضبط آید.  بنا بر اِمتثال فرمان عالی ، امیر قوش بیگی با سایر امرای سرحد و سپاه فراوان در اوّل ربیع الاول  بسوی او رفتند. در اواسط همین ماه که عبدالله خان در ولایت قَرشِی بود ، خواجم قُلی قوش بیگی با سایر امراء جهت ابوالقاسم بلوچ و توابع او رفته بودند ، او را با جمیع سرداران بلوچ و خیل و خِدم و مواشی و حَشَم گرفته به ولایت میمنه و غَرجستان آورده ، از بین آنها ابوالقاسم را با دو پسر و سلطان اسکندر قبچاق و دین محمد بلوچ و شاهباز بلوچ و خواجه دوست بلوچ و اَبُل بلوچ و سلطان مراد قاقچی به دربار عبدالله خان رسانیدند و حسب الحکم ، تمام آن جمع را به صَمصام ظفر انتقام یعنی تیغ بیدریغ گذرانیدند. و دربارۀ خواجم قُلی که به پادشاه خدمت کرده بود ، اِکرام خُسروانه و اِنعام شاهانه به ظهور آورده  مَحسود اَقران خویش کرده  به جانب میمنه و غرجستان باز گردانید.  بلی ! پادشاهان ظالم از هر قوم و فرقه یی که باشد ، زورمندان قوم را  از  بین می بَرَد ، تا بر مردم بیچاره آزادانه حکومت کند.

    امروز قوم بلوچ که در شهر های سرپل ، اندخوی و میمنه در گذر های داخل شهر که به نام بلوچ خانه یاد میشود ، زندگی دارند. رسم و رواج ، طرز تَفکّر و اندیشه های اجتماعی شان از طرز تفکّر و اندیشه های اوزبک های منطقه چندان فرقی ندارد ، به اوزبک ها دختر داده و از ایشان دختر ها به زنی گرفته اند و به زبان اوزبکی تکلّم میکنند و مناسبات اجتماعی شان با اوزبک ها کاملاً صمیمی است و از زندگیء شهر نشینی و تحصیل علم و معارف و حیات مُتَمَدّن بهره مند اند و در حقوق شهروندی با یکدیگر  مساوی میباشند.

     از موسفیدان و شخصیت های مُتنفّذ قوم بلوچ که چهل _ پنجاه سال پیش در سرپل زندگی داشتند:میرزا بدل خان ، بوری ارباب ، حاجی محمد قل مشهور به شمشیر خان، حاجی عبدالحفیظ ، بای نظر بای ، استا نور محمد ، عبدالصمد ده مَرده ، حاجی قاری عبدالرسول ، ملا خدای نظر ، ذاکر ارباب مشهور به ذاکر مِشر ، حاجی رحمن قل ، ملاحضرت قُل ، غفور  ارباب ، حَسن بای تجار باشی ، عبدالعزیز بای ، محمد صدیق بای ، محمد حلیم بای ، حاجی قادر جان ، صوفی محمد یوسف ، میرزا محمد علی و از فرزندانشان مولوی عبدالحکیم شهید ، عبدالستار گلشنی ، ملا عبدالله ، میرزا محمد نعیم، محمد یونس نو اندیش ، محمد یونس رسولی _ رئیس اطلاعات و کلتور فعلی ، حبیب الله خان کمیسار ، عبدالصمد ارباب شهید ، ملاخدای قُل آخوند ، عُمَر قُل بای ، حاجی چاری بای ، حاجی حبیب الله بای ، حاجی هاشم بای ، حاجی کمال قریه دار ، محمد قیوم بای ، میرزا محمد هاشم ، محمد یحیای حفیظی ، قاضی ثُریّا _ سناتور فعلی ، حاجی محمد عُمر، ملا محمدی چپن فروش ، حاجی غلام سخی بای ، مرحوم پیغمبرقُل معلم ، محمد مُنیر حفیظی ، حاجی محمد یعقوب ، حاجی نبی قُل بای ، محمد یوسف اوچقون ، انجنیر غلام محمد و ده ها صاحب رسوخ دیگر را  میتوان نام گرفت.

    همچنین بلوچ هایی که از سر زمین اصلی شان  به سوی شمال و شرق مهاجرت کرده در مناطق دری زبان افتادند ، زبان دری (فارسی) زبان مادری شان شد و گروهی که به مناطق پشتون نشین ساکن شدند ، زبان مادری شان پشتو گردید. بلوچ های پشتو زبان که در قریه های سرپل زندگی دارند از آن جمله اند که موسفیدان و صاحبان رُسوخ شان حاجی محمد غوث ، حاجی محمد سرور ، حاجی مجنون ، حاجی محمد انور ، حاجی غلام حیدر و از فرزندان شان ملا عبدالله ، ملا دلبر ، محمد امین معلم ، ملا محمد حُسین ، گل محمد بای ، الّو بای ، عبدالوهّاب و ده ها بلوچ پشتو زبان دیگر میباشند.

    در بارۀ بلوچ ها و سر زمینهای شان و در خصوص دین ، مذهب و خصوصیات زندگی شان در اکثر تاریخ ها و کُتُب جغرافیه  مطالب زیاد پیدا میشود که در کتابهای دایرة المعارف بزرگ اسلامی ، جلد 12 چاپ سال 1383 ش ( صفحۀ 501 تا 525 ) و دانشنامۀ جهان اسلام جلد 4 چاپ سال 1369 ش (صفحۀ 96 تا 146 ) و لغتنامۀ دهخدا ، مادۀ بلوچ و دیگر دایرة المعارف ها مطالب فشرده و دقیق موجود است.